مار گیری ۱۲۵

سلام  

خوبین احوالتون چطوره  

 امرو یه حادثه یجالب واسم رخداد

 چی بو د؟ 

خب  داستان

از این قراره که من امروز صبح که از خواب بیدار شدم  گفتم یه صبحونه بخورم و بعدشم برم به کارام برسم  راستش خونه دانشحویه دیگه میدونین که یه روز پر از همه چیزه روزه بعد میبینی پر از خالیه  امروزم از اون روزایی بود که یخچال خونمون خالی بود   آوازخونان  به سمت نانوایی رفتم جاتون خالی 4تا نون بربری داغ  گرفتم و به طرف سوپر مارکتی رفتم هرجا میرفتم بسته بود آخر رفتم از دور میدون صدف آمل 
 وسایل مورد نیازمو گرفتم حالا رسیدیم به جایه حساس داستان حساس نشوید  

در حال آمدن به خونه داخل یه کوچه بودم سرمو پایین انداخته بودم به راه خود ادامه میدادم  که یه دفعه صدای شنیدم  که گفت جلو تر نرو ! سر جام قفل کردم !..جلومو دیدم که یه مار دراز کش سینه خیز میره  هیچی منم که جو آتشنشانی گرفته بودتم به یکی از افراد ی که اونجا بود  گفتم یه چوب  بدین بهمن بلا فاصله چوبو دادن (تو دلم گفتم عجب کاری کردم)نونارو دادم دست یه نفر شروع کردم به عملیات مار گیری زن و مرد پیر و جو ان نیگاه میکردن ماره نیگاه بدی کرد و من هم ترسیدم گفتم میرم آبتین آتشنشانو میارم  بدو بدو رفتم و گف تم آبتین با دوستش م.م به سمت صحنه ی حادثه رفتن تا ما دریده بودیم ماررو نیمه جونش کردن  اما هنوز زنده بود  م.م ماره گرفت و به م آبتین داد  و آبتین هم با برسی هایی که در مورد سمی بودن مار کرد  به من داد  ومن هم به طبیعت فرستادمش .  

از این حادثه امروز چندتا درس خوب تو زندگیم گرفتم  

1. هیچ وقت کاری که نمیتونم  انجام بدمرو  انجام ندم 

2. کار رو به کادران بسپرم 

2. جو گیر نشم  

3. کاری که شروع میکنم تا تش به پایان برسونم 

4. به حیوانات آسیب نرسونم  

آخه ه ه ماررو  نیمه جونش کر ده بودن  و دلم به حالش  سوخت تفلی ماره تازه صبحونه خورده بود   

چی؟ یه موش ریز مشخص بود شکمش باد کرده بود  م.مهدیانیان  گفت  

خوب اینم از خادثه ی امرو ز ما فعلا 

 منتظر نظراتتون هستم
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد